به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته!
مردهای چشم چران ، زن های خائن
پسرهای شهوتی ، دخترهای پول پرست
پس چه شد؟
چیدن یک سیب و اینهمه تقاص؟!
بیچاره آدم ، بیچاره آدمیت
بیچاره آدم ، بیچاره آدمیت
تمام آدم ها
توی زندگیشان یک ماجرای " پنهونی " دارند
یک اتفاق پنهونی
یک حس پنهونی
یک آدم پنهونی
شاید هم یک عشق پنهونی
می فهمین چی می گم؟
تعداد صفحات : 5
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
نظرتون درباره وبلاگم چیه؟؟؟؟؟؟؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی